۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

از تصور این فاجعه هراس دارم.

شاید از بعد از انتخابات و کودتای رژیم بود که گفتیم اگر موسوی یا کروبی دستگیر شوند یا آسیبی به آنها برسد در کشور قیامت به پا می کنیم. یادم می آید که وقتی به مهندس دشنام می دادند و او را بی پسر می خواندند، همه فریاد زدیم که ما همه فرزندان سبز او هستیم. یادم می آید که همه از او خواستیم تا با ما باشد. کهستیم از ما باشد، گفتیم زبان ما باشد و او پذیرفت. هم او و هم کروبی. گفتند مثل همه آنهایی که در این چند سال دیده بودیم نیستند، گفتند پشت ما را خالی نمی کنند. گفتند در ها شرایطی با مردم می مانند. گفتند از شکنجه و مرگ هراسی ندارند.
باز گفتیم نمی گذاریم گزندی به آنها برسد. گفتیم ما همه یک خانواده بزرگیم و آنها بزرگان خانواده.
حالا بزرگان خانواده سبز ما در زندان کفتارهای ولایت گرفتارند. آنها در خطرند. حالا نوبت ماست که آنها را حمایت کنیم. به هر طریق.
این فیلم را حتما بیشتر ما دیده ایم . فیلم بازجوئی و شکنجه همان بیچارگانیست که فریب این دغل بازان را خوردند. امروز از فکر اینکه با بزرگان ما چنین رفتاری شود بر خود لرزیدم. باور کنید تصورش هم هراس آور است.
پس یاری سبزمان را دریغ نکنیم. باشد که نوروز امسال را به دور از ضحاکیان جشن بگیریم. در کنار همه خانواده بزرگ سبز ایران.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر