ساعت از ۱ بامداد گذشته و من هنوز نمی توانم چشم روی هم بگزارم . نگرانم. نگران همه دوستان در بندم. هنوز از شوک اعدام آرش و محمد رضای عزیز بیرون نیامده ام . نمیدانم اگر این خونخواران با دیگر برادرانم هم همین کار را بکنند چه باید بکنم. باید کاری کرد .
اگر آنها را هم به قتل برسانند و ما ساکت بنشینیم.
نه هرگز
نمی گزاریم حتی برای یک روز به آسودگی در هوای کشورم نفس بکشند و بر خاک پاک وطنم سر آسوده بر بالین بگذارند.
این وب لاگ مکانیست برای روز نوشتهای من و همسرم. ما خارج از ایران ولی با ایران زندگی میکنیم. ما یک پسر کوچولو هم داریم که سعی میکنیم بهش فارسی رو یاد بدیم.
امیدوارم نوشتههای ما مورد علاقه شما باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر